نفس کسی راشمردن، حساب دقایق عمر او را داشتن. سخت مراقب و نگران حال و کار او بودن. او را به شدت تحت نظر و مراقبت داشتن. لحظه ای از کار او غفلت نکردن: که گیتی همی بر تو بر بگذرد زمانه نفس را همی بشمرد. فردوسی. ، نفس شماردن. رجوع به نفس شماردن شود
نفس کسی راشمردن، حساب دقایق عمر او را داشتن. سخت مراقب و نگران حال و کار او بودن. او را به شدت تحت نظر و مراقبت داشتن. لحظه ای از کار او غفلت نکردن: که گیتی همی بر تو بر بگذرد زمانه نفس را همی بشمرد. فردوسی. ، نفس شماردن. رجوع به نفس شماردن شود
آنکه گفتار او شومی و نحوست داشته باشد. (آنندراج). آنکه گفتار وی شوم و نامبارک باشد. (ناظم الاطباء). نامبارک دم: نیفتد هیچ کافر بر زبان ناصحان یا رب مرا کردند عاقل رفته رفته این نفس شومان. صائب (ازآنندراج)
آنکه گفتار او شومی و نحوست داشته باشد. (آنندراج). آنکه گفتار وی شوم و نامبارک باشد. (ناظم الاطباء). نامبارک دم: نیفتد هیچ کافر بر زبان ناصحان یا رب مرا کردند عاقل رفته رفته این نفس شومان. صائب (ازآنندراج)